• ۲
  • ۰


عنــــوانِ درسی دو واحـــدی که از سالِ اولِ ورودم به دانشگاه به شدت از آن واهـــــمه داشتم!

درسی که معمولا"باید درآن یک سِری خُزعبلات(!)که خودت هم سردرنمی آوریشان حفظ کنی

و برای دانشــــجویانی که قــــرار است مات و مبهوت نگاهت کننـــد ارائه دهی...!!!!!!

هنــــــوز ســـایه ی هولناکِ این درس، حـــوالی افکارم پرســـه می زند امــــا ؛

قصــدم از اینجـا آمدن به هیچ وجه معرفیِ این غولِ بی شاخ و دُمِ دو واحــدی نبود

امروز در یواشکی هایم، شـــیوه ی ارائه را از نگاهی دیگر رصـــد کردم...

...

"زندگـــی" بزرگترین ارائه ی هــــر انسان در طول عمرش است!!!

سخت ترین و طولانی ترین درسِ آدم هـــــا!!!

خـــــــدای من! زندگی از این زاویه چقـــدر هولناک به نظر می رسد...!

من روی صحنــــه در حال ارائه ی زندگی...

گاهی غرق در خودم...

بیان انواع حرف هـــــا...

بروز رفتارهــــا...

و خـــــــــدا از ابتدای زندگی ، با دقتِ تمام، ناظـــر بر ارائه ام!!!

...

همین لحـــظه تمام افکارم را خط خطی می کنم!!!!!!

شاید ترسیدم!

نه............به گمانم شرمم شد...

یا رَحمان....

یا رَحیـــــم....

یا سَـــتار العُیوب.....

ثَبِت قَلبی عَلی دینِک

 

  • ۲
  • ۰




سلام خدمت احیاگر تشیع انگلیسی آقای سید صادق شیرازی و خانواده ایشان و پیروانشان ...

یک سوال دارم،شما که خارج هستید و شبکه هم دارید؛ شنیدم بیخ گوشتان به پیامبر بزرگمان بی احترامی کرده اند!!!

درست است؟

آیا اینجا نباید یک سخنرانی بر علیه این انگلیسی ها و آمریکایی ها و فرانسوی ها کرد؟؟؟

 آیا نباید در شبکه ها لعن بشوند و تکفیر!

آیا نباید از آزادی!!!

 که برای بیان در شبکه های انگلیسی دارید استفاده کنید و از ساحت پیامبر رحمت دفاع کنید؟؟؟

اساسا شما در دفاع از دین خط قرمزتان کجاست؟؟؟

ببخشید هرکسی دنبال وحدت است کافر است!!!

ببخشید هرکسی به پیامبر بی احترامی کند کافر نیست؟؟؟

 البته احتمالا روایت داریم که نباید چیزی گفت!!!

احتمالا باید تقیه کرد چون جان برادر شما آنجا و کلا مواجب دریافتی در خطر است!!!

و همچنین چاقو که دسته خودش را نمیبرد...

  • ۱
  • ۰

پروردگارا، افتخار سجده کردن بر آستان قدسی ات را هرگز از من نگیر، چرا که هرگاه بر تو سجده می کنم، روحم را نوازش می کنی، و به آن آرامشی ژرف می بخشی...
پس ای بخشنده ترینِ بخشندگان بگذار تا ابد بنده کوچک تو باقی بمانم.

  • ۱
  • ۰

باد با چراغ خاموش کاری ندارد!

اگر در سختی هستی بدان که روشنی . . . !!!

  • ۱
  • ۰







جهت دانلود کلیپ صوتی با کیفیت اصلی اینجا کلیک کنید.

  • ۱
  • ۱

داشتن مغز دلیل بر انسان بودن نیست،پسته و بادام هم مغز دارند!

برای انسان بودن بایــد شعــــور داشت.

  • ۱
  • ۱


میهمان در راه مانده نمی خواهی آقــــا ...؟
این روزها دلم را هم حس نمی کنم آ قـــ ا
دستان خالی ام را ببین آقــــا !
می بینی ؟!؟
دیگر دل ندارم ...
اما اگر قبولم کنی ، اگر میهمانت شوم ... دانه های اشکم را به ردیف بر روی دل نخ نما شده ام می چینم
و ذکر سلام بر حــ ســ یــ ن شهید زمزمه می کنم ...
---
التماس.......
آقــــا ؟
اربعین بیایم ؟

  • ۱
  • ۰

ببین

اگه اشکت جاری شد واسه منم دعا کن . . .

یه دعای ویژه باهمون چشمای خیسو اشک جاریت . . .

یا علی



مدت زمان: 4 دقیقه 46 ثانیه

  • ۱
  • ۰

  • ۱
  • ۰



دریافت
مدت زمان: 27 دقیقه 56 ثانیه
  • ۱
  • ۰

زلزله نیست . . .

دلم میـــلرزد

می روم سمت حرم دست به سینه اینبار

دو قدم مانده به خورشید دلم می لرزد

هر چه از زائر خود دل ببری می چسبد . . .

به خدا در حرمت در به دری می چسبد

آقا جان . . .

الـــسلام علیک یا ابا عبدالله الحسیـــــن(ع)

جا مانده ایم و شرح دل ما خجالت است

زائر شدن،پیاده،یقیناً سعادت است

ویزا،بلیط کرب و بلا مال خوب هاست

سهم چو من پیامک (هستم به یادت) است

یک اربعین غزل،به امید عنایتی . . .

این بغض من اگر چه خودش هم عنایت است

چیزی برای عرضه ندارم مرا ببخش

یعنی غزل،نشانه ی عرض ارادت است

ما هیچ،ما گناه فقط جان مادرت

امضا بکن که شاعرت اهل شهادت است

باشد حسین کرب و بلا مال خوب ها

یک مهر تربت از تو برایم کفایت است

| امسالم مثه سال های قبل رفیقامون رفتن و من هنوز اندر خم یک کوچه ام،رفقا هر کی رفت سلام ماروهم برسونه |


  • ۱
  • ۰


چه دلیلی بیاورم برای دلم که آرامش کنم . . .

که قانعش کنم؟

که بیتابی هایش را کم کند؟

جز اینکه محکم بایستم،ولی با کمر شکسته . . .

سینه سپر کنم و بگویم : دل جان!!!

غصه نخور

بغض ها و اشک های بیصدایت فایده ای نداشت . . .

تو اصلا خواستنی نبودی . .  .

که اصلاً ارباب نوکریت را قبول نداشت

باشد . . .

من رو سیاه با زهم لیاقت دیدن شش گوشه را ندارم . . .

(لااقل حرصمون نده آقا،همه رفیقام رفتن و من موندم دوباره)

التماس دعا

  • ۱
  • ۰


دعوا کن . . .

ولی با کاغذت . . .

اگر از کسی ناراحتی،یک مداد بردار و یک کاغذ

هر چه خواستی به او بگویی،روی کاغذ بنویس . . .

خواستی هم داد بکشی تنها سایــــز کلماتت را بزرگ کن

نه صدایت را . . .

آرام که شدی،کاغذت را خوب نگاه کن.

آن وقت خودت قضاوت کن

حالا می توانی تمام خشم نوشته هایت را با پاک کن عزیزت پاک کنی

دلی را هم نشکسته ای،وجدانی را هم نیز نیازرده ای.

خرجش همان مداد و پاک کن بود

نه بغض و پشیمانی . . .

"گاهی می توان از کـــوره خشم پخته تر بیــرون آمد"

  • ۲
  • ۰

خدایا!‌ ما او را از تو می خواهیم!...‌
همان که «هندوها» از او با نام «فرزند سید خلق» یاد می کنند!‌
آن که «مانویان»، «خرد شهر ایزد» می نامندَش!‌
کسی که «زردشتیان»، «سوشیانِت» می خوانندش،
«برهمائیان»، «ویشنو» صدایش می کنند
و در بین «چینیان»، به «کریشنا» مشهور است!
من همین آقا را می خواهم
راستی!... هرکجا هست، خدایا به سلامت دارَش

آقای من سلام!

هر روز بی تو روز مباداست . . . 

  • ۱
  • ۰

  • ۱
  • ۰

در آن زمین که پناه تمام عالم بود

فقط برای من روسیـــاه جا کم بود؟؟

  • ۱
  • ۰

گیــــجُ حیرانم  مکن در وادی کرب و بـــــلا

یک کلامش کن بگو،این بار حرم جــای تو نیست


  • ۲
  • ۰

بابا!!
همش خودت میگفتی:
دختر باید با بابا باشه . . .





بگرد کل دنیا را !!

کجا؟اصلاً با چه منطقی دختری که طلب بابا کند برایش . . .

الله اکبر!

کجا برایش  (ســـر) بریده پدرش را می آورند؟؟؟

گـــوش کن!

فقـــط سه سال دارد . . .

پ .ن :نمیدونم چی شد امروز یدفه اینجوری شدم . .  .

صبح یه شور سید مجید بنی فاطمه داغونم کرد،الانم که بغض داره خفم میکنه . . .

میدونی چی شده؟تو هم شاید مثه من باشی،دقت کن!

اربعین اومد،نصف رفیقام پاسپورتاشون آماده شده . . .

و من بازم حسرت نرفتن به کربلا!!!!!

هععی آقا،کربلا رفتن لیاقت میخواد که مسلماً من یکی ندارم . . .

خوشبحالشون . . .

رفقا کسی رفت دعا کنه برام . . .

اینم واسه دل رفیقامون . . .

یا علــــی!


این نوحه زیرم دوس داشتید دانلود کنید . . .
کربلایی مهدی سعیدی
  • ۱
  • ۰

یـک عــاشـورای دیـگر گــذشـت...



مــا مــانــدیم و وعــده هــایـمـان...

مــا مـانـدیــم و قــول هــایـمـان...

مــا مــانـدیـم و عــهدهــایــی کــه در مــیـان اشــک هــا بــا خـدای حـسـین بــسـتـیـم...

تــوبــه کــردیــم بــه عــشــق راه حــســیــن...



مــا بــیشـتر حــسیــنـی شــدیــم...



تــا عــاشــورای دیــگر چـقـدر حــسیـنـی مـیـمـانـیـم؟

حــسیـن بــه نـظـاره نـشـسـتـه است...

بــه نــظـاره مــریــدانــش...

کــه چــقــدر پــای اشــک هــایـشـان ایـسـتاده انــد...





..............

پ.ن : خدایا به بنده هایت یاد آوری کن تو خدایی نه آنها...!!!!

چـه مـیـکـنـی ای دل حـسـیـنـی مـیـمـانی یــا مـیـروی؟!

  • ۲
  • ۰


دیشب رفتم پیش یکی از دوستام

داشتیم حرف میزدیم که یه شوخی کرد و من واسه اینکه بترسونمش دستمو از جلو صورتش رد کردم فقط اندازه ای که از جا در بره

اما بد جور خورد تو گوشش

سرتونو درد نیارم تا آخری که اونجا بودم به زور میخندیدم اما دلم ناراحت بود

شب که اومدم خونه پیامی اومد از طرف دوستم که بدجور ناراحت شده بود...

بهم گفت بدسیلی زدی و . . .

اینجا اصل مطلبه

با خودم فک کردم یادم اومد رفیقم از ساداته

سیــــلی سیــلی

هعیی خدا

تا صبح بیدار بودم،من به پسر فاطمه (س)سیلی زدم،دست و پام میلرزید،همه بدنم خیس عرق بود...

سیــــلی

یاد سیلی که به فاطمه زهرا(س)زدن افتادم

تا صبح خواب نداشتم . . .

مونده بودم من به سید سیلی زدم داغون شدم،اون نامردی که به فاطمه زهرا (ع) یک لحظه فکر نکرد این دختر پیامبره(ص)،تکیه گاه علی(ع) اصلا چشمش به صورت حسن(ع) نیفتاد؟؟؟

دستت بشکنه که دستت روی مادر سادات بلند شد . . .

بی بی جان،من به هر دری که بود زدم فقط از دل رفیقم در بیارم اگه یه لحظه دل شماروهم لرزوندم ببخشید . . .

رو سیاهم