۵ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

گیــــجُ حیرانم  مکن در وادی کرب و بـــــلا

یک کلامش کن بگو،این بار حرم جــای تو نیست


  • ۲
  • ۰

بابا!!
همش خودت میگفتی:
دختر باید با بابا باشه . . .





بگرد کل دنیا را !!

کجا؟اصلاً با چه منطقی دختری که طلب بابا کند برایش . . .

الله اکبر!

کجا برایش  (ســـر) بریده پدرش را می آورند؟؟؟

گـــوش کن!

فقـــط سه سال دارد . . .

پ .ن :نمیدونم چی شد امروز یدفه اینجوری شدم . .  .

صبح یه شور سید مجید بنی فاطمه داغونم کرد،الانم که بغض داره خفم میکنه . . .

میدونی چی شده؟تو هم شاید مثه من باشی،دقت کن!

اربعین اومد،نصف رفیقام پاسپورتاشون آماده شده . . .

و من بازم حسرت نرفتن به کربلا!!!!!

هععی آقا،کربلا رفتن لیاقت میخواد که مسلماً من یکی ندارم . . .

خوشبحالشون . . .

رفقا کسی رفت دعا کنه برام . . .

اینم واسه دل رفیقامون . . .

یا علــــی!


این نوحه زیرم دوس داشتید دانلود کنید . . .
کربلایی مهدی سعیدی
  • ۱
  • ۰

یـک عــاشـورای دیـگر گــذشـت...



مــا مــانــدیم و وعــده هــایـمـان...

مــا مـانـدیــم و قــول هــایـمـان...

مــا مــانـدیـم و عــهدهــایــی کــه در مــیـان اشــک هــا بــا خـدای حـسـین بــسـتـیـم...

تــوبــه کــردیــم بــه عــشــق راه حــســیــن...



مــا بــیشـتر حــسیــنـی شــدیــم...



تــا عــاشــورای دیــگر چـقـدر حــسیـنـی مـیـمـانـیـم؟

حــسیـن بــه نـظـاره نـشـسـتـه است...

بــه نــظـاره مــریــدانــش...

کــه چــقــدر پــای اشــک هــایـشـان ایـسـتاده انــد...





..............

پ.ن : خدایا به بنده هایت یاد آوری کن تو خدایی نه آنها...!!!!

چـه مـیـکـنـی ای دل حـسـیـنـی مـیـمـانی یــا مـیـروی؟!

  • ۲
  • ۰


دیشب رفتم پیش یکی از دوستام

داشتیم حرف میزدیم که یه شوخی کرد و من واسه اینکه بترسونمش دستمو از جلو صورتش رد کردم فقط اندازه ای که از جا در بره

اما بد جور خورد تو گوشش

سرتونو درد نیارم تا آخری که اونجا بودم به زور میخندیدم اما دلم ناراحت بود

شب که اومدم خونه پیامی اومد از طرف دوستم که بدجور ناراحت شده بود...

بهم گفت بدسیلی زدی و . . .

اینجا اصل مطلبه

با خودم فک کردم یادم اومد رفیقم از ساداته

سیــــلی سیــلی

هعیی خدا

تا صبح بیدار بودم،من به پسر فاطمه (س)سیلی زدم،دست و پام میلرزید،همه بدنم خیس عرق بود...

سیــــلی

یاد سیلی که به فاطمه زهرا(س)زدن افتادم

تا صبح خواب نداشتم . . .

مونده بودم من به سید سیلی زدم داغون شدم،اون نامردی که به فاطمه زهرا (ع) یک لحظه فکر نکرد این دختر پیامبره(ص)،تکیه گاه علی(ع) اصلا چشمش به صورت حسن(ع) نیفتاد؟؟؟

دستت بشکنه که دستت روی مادر سادات بلند شد . . .

بی بی جان،من به هر دری که بود زدم فقط از دل رفیقم در بیارم اگه یه لحظه دل شماروهم لرزوندم ببخشید . . .

رو سیاهم


  • ۱
  • ۰

وقتی حسین(ع)
مصحف کوچش را
درودن رحل دستانش گرفت
تا با صوت خوشش آیه ی جهاد بخواند
تیری سیاه چوب
مته وار،
صفحه ی نازکش را
پاره کرد
واژه
واژه
خون چکید
بر رحل حسین.
حسین(ع) آن روز
به رشته ی تحریر در آورد
کتاب هدایت جهانیان را

"الله اکبر،واقعاً تصور اون لحظه سخته،وقتی به بند بند جمله فکر می کنی ناخود آگاه اشکت جاری میشه

امان از دل رباب"

طفل و آب و سه شعبه

لااله ال الله