دیشب رفتم پیش یکی از دوستام
داشتیم حرف میزدیم که یه شوخی کرد و من واسه اینکه بترسونمش دستمو از جلو صورتش رد کردم فقط اندازه ای که از جا در بره
اما بد جور خورد تو گوشش
سرتونو درد نیارم تا آخری که اونجا بودم به زور میخندیدم اما دلم ناراحت بود
شب که اومدم خونه پیامی اومد از طرف دوستم که بدجور ناراحت شده بود...
بهم گفت بدسیلی زدی و . . .
اینجا اصل مطلبه
با خودم فک کردم یادم اومد رفیقم از ساداته
سیــــلی سیــلی
هعیی خدا
تا صبح بیدار بودم،من به پسر فاطمه (س)سیلی زدم،دست و پام میلرزید،همه بدنم خیس عرق بود...
سیــــلی
یاد سیلی که به فاطمه زهرا(س)زدن افتادم
تا صبح خواب نداشتم . . .
مونده بودم من به سید سیلی زدم داغون شدم،اون نامردی که به فاطمه زهرا (ع) یک لحظه فکر نکرد این دختر پیامبره(ص)،تکیه گاه علی(ع) اصلا چشمش به صورت حسن(ع) نیفتاد؟؟؟
دستت بشکنه که دستت روی مادر سادات بلند شد . . .
بی بی جان،من به هر دری که بود زدم فقط از دل رفیقم در بیارم اگه یه لحظه دل شماروهم لرزوندم ببخشید . . .
رو سیاهم
فردای دفن حضرت زهرا مردم دم درب خونه امیر المومنی جمع شدن تا جنازه دختر نبی رو برای دفن ببرن . مقداد دم درب ورودی سوخته وایستاده بود .
دومی لعنت الله علیه رسید دم در . از مقدادپرسید تشییع چه وقته . مقداد درجواب اون ولدالزنا گفت دخت رسول به خاک سپرده شد.
تو روایت هست اون ملعون یه سیلی به گوش مقداد زد .مقداد شروع به گریه کرد . گفت حالا فهمیدم زهرا چی کشید ...!!!!!!
حالا فهمیدم ....!!!!
حالا فهمیدم ............!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام علیکم
بحمدلله مجموعه خوبی دارید
مطالب زیبا و پرمحتوا
درپناه 14 معصوم ماجور باشید انشا الله
التماس دعای ویژه
یاعلی مدد