وقتی دلم می گیرد،وقتی دلت می گیرد چه میکنی؟؟؟
چند شبه پیش بدجور دلم گرفته بود،بغض سنگینی راه گلومو بسته بود...
اینقدر که اگه یه دیوار پیدا میکردم بهم گوش بده حتماً باهاش هم صحبت می شدم.
در این کش و قوس گوشام شد یکی از دوستامو هر چی داشتمو نداشتم و بهش گفتم.
ولی دل وامونده آروم نشد،از جایی دیگه مشکل داشت.
براستی وقتی دلت از زمانه خسته می شود،وقتی سرت دنباله شانه ای برای زار زار گریه کردن می گردد،وقتی از جهنمی که برای خودت درست کردی می خواهی پناه ببری به بهشتی در روی زمین...
چه می کنی؟؟؟
به راستی به کجا پناه ببریم با این غربتمان؟؟
اگر نبود امام غریبمان در این دیار؟؟